شعر
از گوشه ی میخانه برونم خواندند
یک جام تهی بر می نابم راندند
ساقی تو که از اهل جفا معذوری
از جاهلی و خبط و خطایش دوری
گو بر من عاشق به کدامین جورم
گشتند سوا صبر و صفا از دورم
اکنون که به سر منزل او راهی نیست
گو بر من مجنون که گناهم در چیست